پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
پس از آنکه مرده بودم اگر مرا در مبال هم انداخته بودند برایم یکسان بود ، آسوده شده بودم.تنها منزلمان گریه و شیون میکردند ، عکس مرا میآوردند ، برایم زبان میگرفتند ، از این کثافت کاری ها که معمول است.همهٔ اینها بنظرم احمقانه و پوچ میآید.لابد چند نفر از من تعریف زیادی میکردند.چند نفر تکذیب میکردند ، اما بالاخره فراموش میشدم ، من اصلا خودخواه و نچسب هستم.هرچه فکر میکنم ، ادامه دادن باین زندگی بیهوده است.صادق هدایت | زنده به گور...